نتایج جستجوی عبارت «سرافراز احمد سالاری حسین پرهوده اصغر ماهوتی عبدالخالق تجلی حاجی ساکت علی اعظمی مجید محمدزاده خاطراتی از شهدا و رزمندگان در عملیات بدر 35 کیلومتری اهواز جزایر مجنون» در نوشته‌های دانشنامه دفاع مقدس:
وای چشمم وای چشمم
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
در جریان عملیات کربلای 10 که گردان کمیل بمباران شد. یکی از برادران که نسبتا" هم آدم سنگین وزنی بود، بر اثر بمباران شدیدا" مجروح شده و از ناحیه پای راست آسیب دید. داد می‌زد که وای پام وای پام! در کنار دستش یک برادری که جثه ضعیف‌تری داشت فریاد می‌زد: وای چشمم! وای چشمم! در حالیکه مشکلی نداشت و مجروح نشده بود. از او سئوال کرده بودند، چرا فریاد‌ می‌زدی وای چشمم؟ گفته بود برای اینکه فلانی...
اتاق سریع برق کشی می شود
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
زمانیکه گردان کمیل در پادگان جلدیان که تازه تأسیس شده بود مستقر شد. تعدادی از برادران که با هم زیاد شوخی می‌کردند به دنبال یک اتاقی بودند که در آن مستقر شوند تا مزاحم سایر برادران نباشند. بالاخره اتاقی پیدا کردند اما فاقد روشنایی و برق بود. یکی از آنها به قسمت تأسیسات تیپ المهدی(عج) مراجعه می‌کند و می‌گوید: قرار است این اتاق، اتاق فرماندهی باشد و جلسات عملیات بعدی در اینجا طرح شود. لازم است سریعا" برق...
قطعه خونبار
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و ادبيات » اشعار مرحوم محمود توکل »
بیا به جبهه خط امام این خط خونین نگر به مطرب این بزم عاشقانه چه زیبا چه حاصل‌است از‌این‌چشمه‌سارهای گوارا برای فتح نهایی و وصل کوی مقدس بگونه ای که بویرانه‌های شهر شهادت بنازم آن کف خیاط با عنایت و لطفی کبوترا تو امان نیستی ز پنجه شاهین بدانکه‌راه شهیدان‌ره حسین وخمینی است همیشه قصه خـونبار عاشقان نتوان گفت بیا نزول ملائک نگر به مهبط خونین سرود سرخ نوازد به چنگ وبربط خونین که هردقیقه به‌آب ‌او‌فتاده یک...
زندگینامه جانباز و آزاده ناصر کریمی
دانشنامه دفاع مقدس » زندگينامه و آثار مکتوب آزادگان »
ناصر کریمی فرزند حسین قلی، در سال 1343 در‌ خانواده‌ای متدین و مذهبی در آباده طشک بدنیا آمد. دوران تحصیلات ابتدائی را در دبستان هجرت آباده طشک با موفقیت گذراند. سپس جهت ادامه تحصیلات وارد مدرسه راهنمائی ابن‌سینا شده و پس از اتمام دوران راهنمائی در دبیرستان طالقانی آباده طشک ثبت نام نمود. سال اول دبیرستان بود که به فکر رفتن جبهه افتاد. هجدهم شهریور ماه 1360 برای اولین بار به مدت دو ماه و هفده روز بعنوان...
به یاد شهید محمودرضا بهرامی (مسیح
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۳ »
یوسف گم گشته ما ای رضا ای مسیح ای عاشق راه حسین نوجوان سبزه رویم ای رضا پیکرت برگو کجا افتاده است یوسف‌گم‌گشته‌ام ای بخون آغشته‌ام رفتی و خاک سیه شد بر سرم منتظر هستیم آیی از سفر تیر دشمن عاقبت کار تو ساخت قامت بابا دوتا شد ای جوان آرزویم بود دامادی تو ای دریغا شد امیدم نا امید قاسم گلگون قبایم رود رود گـــفت‌محــمود‌تـوکل‌شــد رضــا جان و سر دادی تو در راه خدا ای مسیح ای...
توضیح
دانشنامه دفاع مقدس » آفندها و پدافندها »
در این مطلب به ذکر چگونگی، ‌میزان و نحوه حضور نیروهای رزمند‌ه شهرستان نی‌ریز در عملیات‌ها و پدافند‌ها می‌پردازیم‌. این مطلب به دو بخش عملیات‌ها و پدافندها تقسیم می‌گردد. عملیاتها؛ حملات هجومی علیه دشمن بوده که با ابتکار عمل نیروهای خودی علیه دشمن انجام شده ‌‌و در اصطلاح نظامی به آن " آفند " نیز می‌گویند. پدافندها شامل حفظ خطوط مقدم جبهه در مقابل دشمن می‌شود. نیروهای رزمنده اعزامی از شهرستان نی‌ریز، هم حضوری فعال در عملیاتها  (آفندها‌) علیه دشمن...
حالت تهوع و کلاه آهنی
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
یکی از روزهایی که گردان کمیل برای انجام تمرینات هلی‌برد در اصفهان مشغول آموزش نظامی بود، 14 نفر از بچه‌‌ها را برای انجام عملیات سوار بالگرد می‌کنند. در ضمن پرواز یکی از آنها دچار حالت تهوع و استفراغ می‌شود‌. کمک خلبان بالگرد متوجه موضوع شده و کلاه آهنی یکی از برادران دیگر را بر می‌دارد و در مقابل وی می‌گیرد. ایشان نیز ‌استفراغ خود را به داخل آن کلاه میریزد. بچه‌ها از این موضوع به خنده می افتند...
زندگینامه جانباز غلامرضا جبالی
دانشنامه دفاع مقدس » زندگينامه و آثار مکتوب جانبازان »
‌غلامرضا جبالی فرزند علی اکبر، در تاریخ دهم فروردین ماه سال 1338 در شهرستان نی‌ریز دیده به جهان گشود. وی در دامان خانواده‌ای مسلمان و متعهد پرورش یافت.‌ پس از سپری شدن دوران طفولیت برای آموختن علم ودانش وارد دبستان فرهنگ اسلامی ‌‌نی‌ریز شد و پس از اتمام تحصیلات ابتدایی، دوران سه ساله راهنمایی را در مدرسه راهنمایی شهید مصطفی خمینی‌ با موفقیت به پایان رسانید و برای گذراندن دوران متوسطه وارد دبیرستان شهید بهشتی ‌نی‌ریز گردید. با...
برادران گشتی عراق
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
بعد از عملیات والفجر 2 در ارتفاعات مشرف بر شهر " چومان مصطفی"ی عراق مستقر بودیم. عراقیها برای اینکه سنگرهای کمین ما را شناسایی کنند بعضی از شبها چراغ فانوس به گردن الاغها می انداختند و آنها را به طرف نیروهای ما رها ‌می‌کردند. تا بچه‌ها به خیال اینکه افراد گشتی عراق هستند بطرف آنها تیراندازی کنند و سنگرها شناسایی شود‌. برادران چون از این موضوع مطلع بودند هر شب انتظار چنین کاری داشتند و تیراندازی نمی‌کردند. برخی...
مگس و مجس
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
در عملیات والفجر 10 که در منطقه عملیاتی خرمال انجام شد. بچه‌ها دو سرباز عراقی را به اسارت می‌گیرند و برای چند ساعتی آنها را نزد خود نگه می‌دارند. آنها با تکلم ناقص عربی شروع می‌کنند ‌‌با ‌ اسیران مکالمه کردن.‌ به آنها محبت کرده و به شوخی کردن می‌پردازند‌، یکی از برادران به دو سرباز عراقی تخمه کدو تعارف می‌کرد و می‌گفت، بگو "کدو"، بگو "مگس" و سرباز عراقی‌‌ می‌گفت: "مجس" و همه می‌خندیدند. موقعی که می‌خواستند...